فردایی

ساخت وبلاگ
فردایی
‍ من از بیداد می ترسم نه از فردای رسوایی
من از فریاد می ترسم نه از آوای شیدایی

اگر رسوا شوم فردا ،که بزمی کرده ام بر پا
بگو بر ما ز مستی ها ؛فغانی تندر آسایی

مرا زاهد چه می گویی ؟مکش عقلم به هر سویی !
چو عشقش می کشد ما را چه ترسم من ز فردایی

خدایا جهل در باز است ؛فریب و خدعه در کار است
دلِ عشّاق بیمار است ،کزین امروز و فردایی

نه در عقبا کسی رنجد چو در ذاتت نمی گنجد
عذاب برزخ و دوزخ به جای باده پیمایی

نه جبّاری نه قهّاری که قومی را به زیرآری

کجا دوزخ کنی برپا؟ نیابد کس چنین جایی

چه بی رحمند و دل سنگند به نامت در پی جنگند
نمی خواهند که بشناسند تو را روح مسیحایی

به جای فکر باطل دل ؛در این زندان تن از گل
چو بشناسی چنین عادل بگردان جام مینایی

نصیحت گوی بالایی ز آتش ها چه فرمایی
چو سلطان وفا دارم ز دوزخ ها چه پروایی

رسوایی...
ما را در سایت رسوایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamdelaneava بازدید : 104 تاريخ : شنبه 11 خرداد 1398 ساعت: 7:22